آخرین روز شهریور سال 59 بود و در محل کارم ( معاونت پرسنلی سپاه پاسداران استان آذربایجان شرقی ) در ساختمان ستاد واقع در محل فعلی اداره اطلاعات مشغول امور جاری بودم که در اخبار شنیدم صدام حسین رئیس جمهور عراق پس از پاره کردن قرار داد الجزایر 1975 تهاجم و تجاوز خود را به مرزهای زمینی ایران با 12 لشگر پیاده و زرهی و با تانکها و توپها و نفربرهایشان در 1200 کیلومتر مرز مشترک در 3 جبهه ( خوزستان – ایلام – کردستان ) شروع کرده است البته محور اصلی تهاجم در خوزستان ( غرب کرخه با هدف تصرف اهواز در دشت آزادگان از طریق عبور از شهرهای بستان ، سوسنگرد ، حمیدیه ، و رسیدن به اهواز بوده است ).
و اینچنین بود که در هفته اول جنگ ارتش عراق تا پل کرخه و دروازه خرمشهر و تصرف مهران ، دهلران و نفت شهر باز شد و اینجا بود که ماموریت دفاع مقدس من از سال 59 آغاز گردید . با توجه به مسئولیت سازمانی ام که مربوط به نیروی انسانی ( جذب و ساماندهی ) را شامل می شد . پس از رسیدن ابلاغیه فرماندهی مبنی بر اعزام نیرو به جبهه جنوب اقداماتی بشرح زیر صورت گرفت:
1 – گروهی از پرسنل سپاه تبریز با فرماندهی شهید علی تجلایی با بدرقه شهید آیت الله مدنی به سوسنگرد اعزام شد . یادم نمیرود که وقتی در آبان ماه 59 شدت آتش عراقی ها سنگین و محاصره سوسنگرد تنگ تر شده بود شهید تجلایی با تماس تلفنی با آیت الله شهید مدنی ، گزارشی از اوضاع سخت و مشکلات را مطرح می کند و این مرد بزرگ با احساس مسئولیت شدید ، شب بطرف تهران حرکت و به محضر امام خمینی ( ره ) رفته و وضعیت سوسنگرد و مشکلات را مطرح می کند و حضرت امام پس از پیگیری و معلوم شدن کار شکنی بنی صدر در اعزام تیپ زرهی به سوسنگرد ،امام دستور دادند تا فردا ( بیست و ششم آبان ماه ) سوسنگرد باید از محاصره آزاد شود . آنطور که شنیده ام فرمانده تیپ زرهی با دیدن دستور امام ( ره ) دیگر منتظر دستور بنی صدر نمانده و به سمت سوسنگرد حرکت می کند. صبح بیست و ششم آبان مدافعان سوسنگرد متشکل از تیپ زرهی لشگر 92 و نیروهای سپاه و ستاد نیروهای نامنظم شهید چمران با حمله از غرب شهر و پاسداران با غیرت تبریزی با جنگ تن به تن از داخل شهر ضمن مقاومت ، محاصره را شکانده و نهایتا نیروهای عراقی مجبور به عقب نشینی می شوند و پاسداران غیور تبریزی مانع از سقوط کامل سوسنگرد شدند و اینچنین بود که نام تبریز و تبریزیان در دوران شهرداری ام با ایجاد احداث و المان و تندیس شهدای آذربایجان برای همیشه در شهر سوسنگرد و در بین شهروندان اش برای همیشه ماندگار شد.
2 – از خرداد سال 60 بعنوان مسئول بسیج مرحله دوم مدیریت ام آغاز می شود که همزمان با قیام مسلحانه مجاهدین ( منافقین خلق ) و ترور شخصیتهای کشوری همراه است . روزهایی که پس از ناکامی های بنی صدر (رئیس جمهور و فرمانده کل قوا ) در جبهه های جنگ ، ارتباط اش و جلسات با رهبران سازمان بیشتر شده و توطئه های داخلی آغاز گردیده است که امام خمینی (ره) نهایتا بنی صدر را در 20 خرداد از فرماندهی کل قوا عزل و بعد از آن ، نیروهای ارتش و سپاه و نیروهای مردمی بسیج عملیاتهای موفقیت آمیزی را در غرب و جنوب طراحی و اجرا کردند که روحیه امید در جبهه های جنگ ایجاد شد . بدنبال آشوب و ایجاد هراس توسط منافقین و بنی صدر در شهرها و مردم با ترور و انفجار بر اساس ماموریت جدید در شهرها ، اطلاعات مردمی بسیج را به مسئولیت شهید احد کمالی نژاد راه اندازی کردیم و الحمدلله در مدت کوتاهی با همکاری سپاه و کمیته های انقلاب اسلامی و اطلاعات بسیج ، شهر تبریز آرام گردید هر چند که شهید آیت الله مدنی در بیستم شهریور سال 60 در نماز جمعه تبریز و آیات عظام دستغیب شیرازی و اشرفی اصفهانی و صدوقی و در قضایای انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید آیت الله دکتر بهشتی و 72 نفر از بزرگان کشور و انفجار نخست وزیری و شهادت رجایی و دکتر باهنر و تعدادی هم از نیروهای مردمی از آثار جنایات و کار مشترک بنی صدر و منافقین خلق بود و چون قیام و خروج آنها به نتیجه نرسید مسعود رجوی و بنی صدر هر دو با پوشش زنانه به فرانسه فرار کردند و شورای مقاومت را پایه گذاشتند که تا به امروز هم به خیانتها به ملت ایران و توطئه ها و نوکری به دشمنان انقلاب اسلامی را ادامه داده و ذلیل شده اند .
در سال 60 و دوران مسئولیتم در بسیج پایگاههای مقاومت را در تبریز گسترش و مشغول آموزش عمومی در مساجد و ادارات و مراکز تحصیلی شدیم که بصورت سازماندهی در قالب ارتش 20 میلیونی در 9 حوزه مقاومت شهری و 5 حوزه مقاومت روستایی ( بیش از 200 پایگاه مقاومت و راه اندازی بسیج اقشار و صنوف مختلف از کارهای بزرگ آن دوران بحساب می آید .
در نیمه دوم سال 60 سپاه پاسداران با طراحی و اجرای عملیاتهای کوچک و بزرگ در غرب و جنوب و ابلاغ به سپاه استانها جهت اعزام نیروی پاسدار و بسیج مرحله ی دیگری از ماموریت ما شروع و جذب و آموزش و اعزام نیروی بسیجی به جبهه ها را شامل می شود که یادم هست با حضور فرماندهان عالی سپاه در استانها زمزمه عملیات بزرگی را شهید حسن باقری افشردی این بزرگمرد تبریزی و نخبه نظامی و طراح عملیات فتح البین به مسئولین سپاه استان اعلام کرد و بعدها دیدیم در دوم فروردین سال 61 عملیات فتح المبین آغاز و ملت بزرگ ایران به یک پیروزی بزرگ در زمینی وسیع دست یافت.
بعد از این پیروزی بلا فاصله دستور سازماندهی مجدد نیروها و اعزام نیروهای تازه نفس بسیجی و پاسدار به ما ابلاغ گردید که عملیات بزرگتر و مهم دیگری در راه است و نباید نیروها به شهرهایشان برگردند که باز با همت و تلاش شبانه روزی و تهییج نیروهای بسیج آموزش دیده در مساجد و ادارات و کارخانجات و ... توانستیم در حداقل زمان نیرو و امکانات خوبی جمع آوری و به سمت جبهه و تیپ عاشورا ( در بیت المقدس تیپ عاشورا مربوط به استان آذربایجان شرقی بود و هنوز تبدیل به لشکر نشده بود ) ارسال کنیم .
آری دهم اردیبهشت سال 61 عملیات بیت المقدس آغاز و به یاری خدا و پشتیبانی و دعای مردم و بسیج مردمی و اخلاص عمل رزمندگان در روز سوم خرداد 61 خرمشهر آزاد و ایران غرق در شادی شد که بلافاصله بعد این عملیات غرور آفرین و نقش بی بدیل رزمندگان آذربایجانی باعث شد که تیپ عاشورا به لشگر عاشورا ارتقا یابد و شهید آقا مهدی باکری هم فرمانده لشگر 31 عاشورا شد .
3 – در مهر ماه سال 61 لشگر 31 عاشورا باز آماده عملیات دیگری در غرب کشور می شود و چون لشگر جدید التاسیس بود و نیاز به کمک بیشتر از سپاه پشتیبان ( استان ) داشت به منطقه عملیاتی سومار اعزام و در حین عملیات مسلم بن عقیل شنیدم که برادر کوچکم حسین شهید شده است که پس از شناسایی پیکر متلاشی شده اش به تبریز مراجعه کردم و خبر شهادتش را به خانواده دادم و شهید آقا مهدی باکری با حضور در منزل از پدر و مادر مرحومم دلجویی و شهادت برادرم را تبریک و تسلیت گفتند که مایه صبوری خانواده گردید .
4 – پس از شهادت حسین برادر کوچکم در بهمن ماه سال 61 در آستانه عملیات والفجر مقدماتی به همراه غلامرضا برادر دیگرم به منطقه اعزام شدیم و با سازماندهی جدید نیروهای بسیجی و حضور فرماندهان گردانهای تازه نفس ، لشکر در عملیات شرکت کرد .
5 – در سال 62 سلسله عملیات های والفجر در جنوب و غرب ادامه داشت و سپاه در نیمه دوم سال مهیای عملیات خیبر می شد و قرار بود در مقابل شهر العماره عراق و در دو محور هورالهویزه و محور پاسگاه زید عملیات صورت گیرد . برای این عملیات بزرگ شهید باکری به تبریز آمدند و پس از سخنرانی قبل از خطبه های نماز در جلسه ای مشترک مقرر شد که مجموعه بسیج تبریزحداقل 1000 نفر نیروی جدید جذب و در اختیار لشگر قرار دهد که این کار با تلاش شبانه روزی با موفقیت انجام شد و من هم به همراه این کاروان بزرگ با قطار بسمت جنوب حرکت کردم و پس از سازماندهی و تحویل نیروها ،خودم هم بعنوان فرمانده دسته عملیاتی در گردان شهید اصغر قصاب عبداللهی در منطقه طلائیه حضور پیدا کردم و تا پایان عملیات خیبر در لشکر بودم برای اولین بار در این عملیات پل خیبر توسط همرزم تبریزی و جهادگر شهید مهندس پورشریفی ساخته شد و بطول 13 کیلومتر نصب و جزایر شمالی مجنون را به مرز ایران وصل می کرد .
6 – پس از شهادت جمعی از فرماندهان در عملیات خیبر و نبرد مجنون اندوه فراوان از به جا ماندن پیکر شهدا در پل حمید سال 62 هم به آخر رسید و در سال 63 با تدبیر شهید باکری ماموریت پیدا کردم که بسیج لشگر را تشکیل دهم . اینکار را در مدت 3 ماه انجام و بلافاصله با حکم جدید شهید باکری بعنوان فرمانده گردان مهندسی رزمی کار جدید خود را شروع کردم . کار این گردان شامل پل سازی ، جاده سازی ، استحکامات و احداث خاکریز و جان پناه برای رزمندگان و ماموریت پشتیبانی خدمات رزمی از گردانهای عمل کننده بود . در روزهای پایانی سال برای انجام عملیات بدر توجیه شده و آماده شدیم که در غرب هورالهویزه با عبور از رودخانه دجله و قطع جاده العماره – بصره به اهداف پیش بینی شده برسیم . در این عملیات با احداث پل شناور و نفر رو در هور و روی دجله و ایجاد اسکله و انجام ترابری آبی رزمندگان با عبور از نیزارها و باتلاق ، تنها یگانی بودیم که روی دجله پل احداث و شهید آقا مهدی تنها فرماندهی در منظقه عملیاتی بود که با عبور از دجله در مواضع مستحکم خط دفاعی دشمن درگیر و متاسفانه بدلیل عدم الحاق یگانهای همجوار در منطقه معروف (( کیسه ای )) جنگ تن به تن بچه های لشگر را شاهد بودیم و گردان ما هم توانست با نصب پل نفررو بر روی دجله افتخار دیگری را در عملیات بدر کسب نماید و موجب رضایت فرمانده شهیدمان آقا مهدی باشد .
در حین عملیات شنیدم برادرم غلامرضا هم در همین نقطه به همراه جمعی از رزمندگان به شهادت رسیده اند که پیکر مطهر غلامرضا پس از 27 سال به شهرمان مراجعت کرد البته در این عملیات هواپیماهای عراقی با بمباران شدید منطقه حتی بمباران شیمیایی برای اولین بار و فشار شدید موجب عقب نشینی رزمندگان از بعضی مواضع شدند ولی شهید آقا مهدی باکری تا آخرین نفس مقاومت کرد و بعنوان تک تیر انداز و آرپی جی زن دفاع می کرد تا اینکه تیری به پیشانیش خورد و در حین بازگرداندنش با قایق ، موشک آر پی جی دشمن به قایق اصابت و پیکر پاکش روانه آبهای دریا می شود . آن شب ، شب غریب و عجیبی برایم بود هم فراق فرمانده و هم شهادت برادرم غلامرضا و جمعی از دوستان و همرزمان خوبم . پس از چند روزی به تبریز برگشتم و مراسم شهید بی مزار غلامرضا را برگزار کردیم و چند روزی در کنار پدر و مادرم بودم تا اینکه مجدا به دزفول برگشتم .
7 – در سال 64 با گذراندن آموزشهای تکمیلی آبی خاکی بنظر می رسید که عملیات وسیع و گسترده ای در راه است . فرمانده جدید لشگر (( سردار امین شریعتی )) هم معرفی شده بود و لشگر با سازماندهی جدید مشغول آموزش و سازماندهی بود . گردان مهندسی هم به تجهیزات جدید دریایی و زمینی مثل ( طارق و کشنده های قوی ) بلدوزرهای دوزیست ( عایق بندی شده قابل عبور در باتلاق و نی زارها ) ، پل های خیبری ، پل های فجری ( تقویت شده خیبری ) ، قایق های تند رو وقوی ، پل های پی ام پی و سطحه های شناور و سنگرهای انفرادی سریع النصب مجهز و آموزش های کافی هم در طول 8 ماه سال 64 صورت گرفته بود ( غواصی و قایقرانی ، جنگ در نخلستان ، پیاده روی در باتلاق و عبور از موانع در آب و ... ) سر انجام توجیه شدیم که ((فاو )) منطقه اصلی عملیات آینده است و با فرمان امام خمینی نیروهای سه گانه سپاه هم تشکیل شد . فرمانده کل سپاه در جلسه توجیهی از عبور اروند و تصرف فاو سخن می گفت . یادم است در اولین نگاه به اروند و جزر و مد های آن و مشاهده پروژکتورهای قوی روشن و دوربین های دید در شب عراقی ها را با آن ساحل باتلاقی و پر از موانع مختلف سیم خاردار و خورشیدی ها را که دیدم پیش خود گفتم با این همه کنترل و موانع و سختی ها نیروهای غواص گردانها و سپس ماموریت مهندسی رزمی و ... چه باید کرد؟ و به دوستان گفتم عملیات فتح الفتوحی در پیش داریم که فقط خدا و نیروهای غیبی اش کمک ما خواهد بود .
بالاخره موعد مقرر رسید و6 ماه قبل از عملیات والفجر 8 با تعدادی نیرو و امکانات بصورت کاملا حفاظت شده در منطقه حاضر و آماده سازی منطقه را انجام دادیم و الحمدلله با عنایات خداوندی اقدامات بسیار بزرگ و اساسی را بشرح زیر با همت ((سنگرسازان بی سنگر )) مهندسی رزمی لشگر انجام داده و به قول فرماندهان جنگ که 70% این عملیات کار مهندسی بود ، با موفقیت به پایان رسید .
اقدامات مهندسی در عملیات والفجر 8 که توسط گردان مهندسی رزمی لشگر 31 عاشورا صورت گرفت عبارتند از :
احداث سنگر اجتماعی 150 مورد – احداث جاده 20 کیلومتر – ترمیم جاده های منطقه 30 کیلومتر – احداث مواضع توپخانه و ادوات 140 مورد – ایجاد پل لوله ای 85 دهنه – احداث خاکریز تعجیلی 17 کیلومتر – ایجاد اسکله 4 مورد در ساحل خودی و دشمن و آماده سازی اسکله های کوچک در داخل نیزارها 10 مورد – ساخت کانال و لایروبی نهرها 5 کیلومتر – ترابری مهمات و تجهیزات سنگین با پل های پی ام پی شناور و هاور گراف و کشنده های طارق 140 سرویس – احداث اورژانس 2 مورد – احداث حمام و اورژانس تخصصی ( ش.م.ه) اختصاری ( شیمیایی ، میکروبی ، هسته ای )2 مورد که گوشه ای از عملکرد مهندسی رزمی لشکر در دوران فرماندهی ام در این عملیات بوده است .
7 – در سال 65 سلسله عملیاتهای والفجر و کربلا در جبهه های میانی ادامه داشت و نهایتا طرح جنگی برای تصرف بصره برای کربلای 4 تهیه و در سوم دی ماه آغاز می گردد و لشکر 31 عاشورا هم یکی از یگانهای عمل کننده غواص بود و ماموریت مهندسی رزمی هم پس از رسیدن به خطوط دفاعی دشمن آغاز می گردد که متاسفانه عملیات بدلیل اطلاع کامل دشمن 24 ساعت بعد متوقف شد که با تصمیم قاطع فرماندهان جنگ عملیات کربلای 5 در 19 دی ماه 65 به مرحله اجرا گذاشته شد و خط دفاعی شلمچه توسط رزمندگان شکسته شد . عملیات کربلای 5 به واقع شدیدترین و گسترده ترین نبردها در میان 90 عملیات در طول دفاع مقدس بود چون شدت آتش در حین پاتکها به حدی شدید بود که هیچ شیئی بر روی زمین سالم نمانده بود . در این عملیات مهندسی لشکر کانال هایی را برای در امان ماندن رزمندگان ( جان پناه ) حفر کرده بود و با شکافتن موانع و سنگرهای پنج ضلعی و مواضع مثلثی شکل عراقی ها که معروف به طرح ( اسرائیلی ) بودند نسبت به احداث سکوهای موشک و پدافند هوایی و سنگرهای اجتماعی رزمندگان اقدام می کردیم . با پیشروی لشگرهای اسلام به سمت بصره و نگرانی ابر قدرتها ، آمریکائیها ناو هواپیما بر جان اف کندی را با 6 گردان و 60 هواپیمای جنگی به خلیج فارس فرستادند تا در صورت سقوط بصره با ایران بطور مستقیم بجنگند . در این عملیات که از منطقه شلمچه و کانال ماهی و شهرک دوعیجی عراق و کانال زوجی انجام شد با اقدامات مهندسی در نقطه صفر مرزی ، خطوط نیروهای اسلام تثبیت و مناطق آزاد شده پاکسازی و خرمشهر و آبادان از آتش دشمن خارج شد .
8 – در سال 66 و ورود نظامی آمریکا و شوروی به خلیج فارس ، جنگ وارد مرحله ی تازه ای شد و قایق های تندرو سپاه با ((نبرد مین )) به ناوگان نظامی آمریکا رعب و وحشت بی نظیری را ایجاد کردند و این استراتژی جدید ایران که خلیج فارس برای هیچ کس امن نخواهد بود شورای امنیت سازمان ملل را به تصویب قطع نامه 598 وادار کرد و زمزمه صلح مطرح شد ولی لشکرهای سپاه منجمله لشکر عاشورا موفق شدند در سال 66 سپاه عملیاتهای محدود کربلای 10 و فتح 5 و نصر 4 و نصر 7 و نصر 8 و بیت المقدس 2 و والفجر 10 و والفجرهای 6 و 7 و بیت المقدس را اکثرا در غرب و شمالغرب انجام دهند که عمده فعالیتهای مهندسی رزمی لشکر هم کار جاده سازی و استحکامات بود .
9 – در این ایام ، ماموریت و پست سازمانی من هم بعنوان رئیس ستاد لشکر تغییر پیدا کرد که هم مسئولیت رزمی و ستادی یگانهای رزمی و نواحی مقاومت سپاهها را در استانهای آذربایجانشرقی ، اردبیل ، زنجان و قزوین عهده دار شدم و عملا سپاه پنجم عاشورا با 5 یگان رزمی و سازمان بسیج (نیروی مقاومت) همه شهرهای بزرگ و کوچک این سازمان را شامل می شد و میزان مسئولیت عملیاتی و ستادی من بعنوان نفر دوم سپاه به 10 برابر افزایش پیدا کرد .
10 – سال 67 سال پایانی جنگ بود و همچنان موشک باران شهرها و حمله به سکوهای نفتی و فشار بر روحیه مردم در شهرها ادامه داشت و سالی بود که دنیای غرب و شرق جهت قبول قطعنامه از طرف ایران به هر اقدام ظالمانه دست می زدند و با تقویت تجهیزات جنگی عراق و حمله برای باز پس گیری ((فاو )) و سایر نقاط در اختیار ایران و همچنین با مجهز کردن منافقین و انجام عملیاتهای بااصطلاح آزادیبخش توسط ارتش مقاومت منافقین و ضعف پشتیبانی های عمومی از جبهه ها توسط دولت بالاخره در 27 تیرماه سال 1367 خبر خوردن زهر توسط امام خمینی ( ره ) و پذیرش قطع نامه 598 را در سنگر فرماندهی قرارگاه تاکتیکی لشگر در بانه شنیدیم و ناقوس پایان جنگ نواخته شد که به همراه فرمانده لشکر برای توجیه ماموریتهای بعدی به تهران رفتیم و با حضرت امام (ره) دیدار و صحبتهای آن پیر سفر کرده را بعنوان فرمانده کل قوا در مورد وضعیت کشور و تصمیم ایشان در مورد جنگ و ایثارگران و عذرخواهی از خانواده شهدا را شنیدیم و ...
11 – ماموریت اصلی ام در سال پایانی جنگ انتقال یگانها به عقبه و سازماندهی و انجام پشتیبانی ها و انجام آموزش هایی بود که باید در داخل یگانها و نواحی مقاومت سپاه در این چهار استان انجام می گرفت که با شناسایی و تملک اراضی در شهرها و آغاز ساخت و ساز و اسکان تیپ های سپاه را با یک برنامه دو ساله آغاز کردیم و همزمان نیروهای رزمی در خطوط پدافند غرب و جنوب مستقر شدند .
12 – پس از گذراندن دوره آموزش فرماندهی و ستاد ( دافوس ) در سال 68 در تهران با دستور فرماندهی نیروی زمینی سپاه ، مسئولیت معاونت مهندسی را در سپاه عهده دار شدم که به مدت 14 سال بعنوان دوران سازندگی و بازسازی کشور و نوسازی یگانهای رزم سپاه به حساب می آید .