آن " مرد " آمد ...

آمدنش محتمل بود ، تقریبا از همان روزی که رفت ، حتی از همان روزهایی که در اوج مسئولیت ، رفتن قریب الوقوعش را خبر داده بود هم ، می شد حدس زد که این رفتن ، آمدنی متفات را در پی خواهد داشت ؛ آمدنی متفاوت تر از بودن 8 ساله اش در مسندی که همواره در معرض تهدیدها ، تحدیدها ، سهم خواهی ها ، فشارها ، نقدها ، تخریب ها ، قضاوت ها ، تحسین ها و تردیدهای بسیار قرار داشت ؛ اما هیچ کدام از این ها را یارای به چالش کشاندن عزم خواستنش نبود تا او به راه هدف خویش که همانا اعتلای نام و جایگاه تبریز قهرمان در قامت ایران بزرگ و اسلامی بود برسد و تبریزی بسازد که قریب به یک دهه ، نامش در عرصه مدیریت شهری و مدیریت فرهنگی و اجرایی ایران زمین و در بین دیگر کلانشهرهای کشور به مثل سائره توسعه و پیشرفت تبدیل شود و در حقیقت نیز همانی شد که او می خواست.
او کارش را کرد و میراثش را بر جای گذاشت و بی هیچ زیاده خواهی ، ادعا و خودخواهی ، به عهد روز نخستش که همانا " پرهیز از تنش زایی و حاشیه سازی برای تبریز پیر" ، " ترجیح آینده تبریز به همه چیز" و " ایجاد زیرساخت های توسعه بهشت عدن ایران زمین" بود عمل کرد و رفت تا آیندگان از پسش ، به قدر وسع و توانشان ، راه روشن او را ادامه دهند ؛ راهی که در تمامی بخش ها ، ریل گذاری موفقیت و پیشرفتش را انجام داده بود و امروزه روز هم ، میراث او ، کارنامه اسلاف اوست و بس.  
آن " مرد " آمد ؛ مردی که بی سر و صدا و هیاهو رفته بود ، مردی که فصلی " نوین " را در تاریخ مدیریت شهری و اجتماعی تبریز به نام خود گشوده و هنوز که هنوز است نام و یاد و کارنامه اش محل قضاوت های منصفانه قاطبه مردم و بی انصافانه مخالفانی است که وجودش را خطری برای موقعیت خود می دانند ، با همان متانت و آرمش همیشگی اش که برگرفته از مکتب انقلاب و امام راحل (ره) است آمد ؛ آمد تا شور خدمت را دوباره و این بار در سنگری دیگر جاری سازد و زنگار از معنای فراموش شده و قلب شده نمایندگی ملت بزرگ تبریز و آذربایجان را با تحقق " وکیل المله گی " عینی و عملی بزداید.
آمدنش نه حسی و نه سوداگرانه است ، معامله ای در کارش نیست ؛ چه ؛ پیش از این نیز نبوده ، با کسی سر جنگ ندارد و اگر جنگی باشد ، مبارزه با " نابجاهای " " بجا " شده بسیاری خواهد بود که تعاریفی متفاوت و جابجا از " خدمت " و " خیانت " عامدانه و سهوی را بر جای گذاشته اند.
آمدنش بر پایه همان تکلیفی است که روزی افتخار همرزمی با آقا مهدی باکری و سربازی در لشگر عاشورایی این سردار بی بدیل را نصیبش کرد ؛ زمانی پایش را به عرصه سازندگی پس از جنگ در وزارتخانه های دفاع  و مسکن و شهرسازی کشاند ، روزگاری گذارش را به مجمع تشخیص مصلحت نظام انداخت و در طلایی ترین دوران خدمت بی منتش ، 8 سال موفق در شهرداری تبریز را به نامش ثبت کرد.
مردی که آمد ؛ مرد خدمت بی منتی است که در لبیک به امام راحل (ره) ، مردم را ولی نعت خود می داند و در مسیر ولایت ، بارها و بارها " ذوب در ولایت " را امتحان پس داده است.
آن " مرد " آمد ؛ اما پیش از آن که بیاید ، " دلواپسان " ، پروژه تخریبش را کلید زدند تا به زعم خود از آبی که خود گل آلود می کنند ، توشه ای برای فردای دست و پا زدن های بی فایده و موهوم خود دست و پا کنند ، غافل این که " آفتاب آمد ، دلیل آفتاب " و این " آفتاب " ، " عالم گیر " خواهد شد به زودی ...
اندک زمانی بعد ، " صور اسرافیلش " خواب از تن خفتگان در رخوت و فراموشی خواهد پراند و رستاخیزش ، دریچه های تازه ، پیش روی فردای بهتر همشهریانش خواهد گشود.
تبریز به زودی ، سلامی دوباره به فرزندش و خوش آمدی نو به معمار نوینش هدیه خواهد داد ؛ آن روز ، دیر نیست!